گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
[سوره البقرة ( 2): آیه 242 ] .... ص : 494







( کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( 242
(این چنین خداوند براي شما آیاتش را بیان میکند باشد که شما تعقل نمائید) بیان و تبیین بمعنی اظهار است و مفاد آیه شریفه
اینست که خداوند براي ارشاد و هدایت بندگان آیات شریفه قرآن و احکام آن را نازل فرمود و غرض از انزال آنها درك و تفهم و
تعقل آنان بود که مصالح و مفاسد و منافع و مضار امور دنیوي و اخروي را درك کنند و خود را از مهالک نشئتین نجات دهند و
حقیقت عقل همین است که انسان بواسطه آن سعادت دنیا و آخرت خود را تامین نماید چنانچه در کافی روایت کرده که از امیر
المؤمنین علیه السّلام از عقل سؤال شد فرمود
(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)
و در علم اخلاق عقل را بدو قسمت تقسیم نمودهاند: عقل نظري که معرفت بصلاح و فساد و حق و باطل و حسن و قبح امور است و
ادله عقلیه و نقلیه از آیات و اخبار متکفل آنست.
و عقل عملی که تدبیر امور مطابق عقل نظري از تحصیل عقائد حقه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه میباشد.
صفحه 252 از 266
[سوره البقرة ( 2): آیه 243 ] .... ص : 494
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَ ذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْ لٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ
( أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ( 243
(آیا ندانستی کسانی را که از دیار خود از ترس موت بیرون رفتند و حال آنکه ص: 495
هزارها بودند، پس خداوند بآنها گفت بمیرید، و سپس آنان را زنده نمود بدرستی که خداوند صاحب فضل نسبت بمردم است ولی
اکثر مردم سپاسگزار نیستند). در تفسیر آیه از جهاتی بین مفسرین اختلاف است و ما از اختلافات آنها صرف نظر نموده و آنچه
مفاد اخباري است که در تفسیر برهان از کافی کلینی ره و تفسیر عیاشی و احتجاج طبرسی از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده
اکتفاء مینمائیم و مضمون آن اخبار بنحو اختصار اینست که اینها قومی بودند از شهري از شهرهاي شام هنگامی که طاعون آمد
اغنیاء از شهر بیرون شده و فقراء ماندند، اکثر آنها که ماندند هلاك شدند و از اغنیاء کمی مردند، مرتبه دیگر که طاعون آمد
رأیشان بر این مجتمع شد که همه از شهر خارج شوند و از ترس طاعون بیرون شدند و بشهر ویرانی وارد گردیدند که اهل آن
بطاعون هلاك شده بودند پس چون در آنجا فرود آمده و رحل اقامت افکندند حق تعالی اراده کرد که همه آنها را بمیراند لذا در
آن ساعت مردند و استخوانهاي آنها پوسیده شد، پیغمبري حزقیل نام از آنجا عبور نمود و آن وضع را مشاهده نمود گریه کرد و
گفت پروردگارا کاش اینها را چنانچه میراندي زنده میکردي تا شهرهاي ترا آباد نموده و با بندگان صالح تو ترا عبادت کنند،
خطاب رسید دوست میداري آنها زنده شوند عرض کرد بلی پس خداوند همه آنها را زنده نمود، راوي عرض میکند آیا آنها دو
مرتبه مردند؟ فرمود نه بلکه مدتها زیست نموده و بعبادت مشغول بودند و میخوردند و نکاح نمودند تا از دنیا رفتند.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ استفهام تقریري است و رؤیت بمعنی علم است و گفتند این کلمه موضوع براي تعجب و تعظیم
است که مطلب را در نظر سامع بزرگ جلوه دهند، و دیار جمعدار است و دار بر خانه و منزل و شهر اطلاق میشود گفته میشود دار
السلطنۀ، دار الملک، دار الخلافۀ، دار العلم و نحو اینها ص: 496
و اصل دار از دور است زیرا در آن متصرف دور میزند.
وَ هُمْ أُلُوفٌ الوف جمع الف است و براي الف دو جمع است یکی آلاف که از سه هزار تا ده هزار است و دیگر الوف که جمع
کثرت است و از ده هزار ببالا را نیز شامل میشود حَ ذَرَ الْمَوْتِ مفعول له است یعنی بجهت ترس از مرگ و طاعون از شهر خارج
شدند.
چون قول خداوند «1» فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا قول در اینجا بمعنی اراده و مشیت است مثل آیه شریفه إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
همان فعل اوست که بمجرد تعلق اراده واقع میشود و یا کلامی است که بایجاد او مسموع میشود مانند کلام خدا با موسی، و مانند
قرآن مجید که کلام الهی است و معنی جمله اینست که خداوند اراده فرمود که آنها بمیرند و بمجرد اراده او همه مردند. ثُمَّ أَحْیاهُمْ
ثم براي تراخی است یعنی بین مردن و زنده شدن آنها زمانی فاصله شد و مرجع ضمیر (هم) همان (الذین) یعنی آنهایی که از
دیارشان خارج شده و خداوند آنها را میرانید زنده نمود.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ یعنی زنده کردن تفضلی از جانب خداوند نسبت بآنها بود و همین جمله دلیل است بر اینکه اینان پس
از زنده شدن اهل ایمان و تقوي و عبادت و بندگی شدند زیرا اگر کافر یا فاسق بودند زنده شدن آنها عقوبت و وبال براي آنها بود
نه تفضل.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ولی اکثر مردم قدر نعمت حیات که از تفضل خدا بر بندگان است ندارند و از این نعمت که از هر
- دمی از آن میتوان سعادت خود را تأمین نمود استفاده ننموده و عمر خود را صرف معاصی و توغل در زخارف دنیوي میکنند 1
صفحه 253 از 266
سورة النحل آیه 42
ص: 497
(تنبیه) این آیه شریفه یکی از ادله قطعیه بر امکان رجعت است و اینکه پس از رجعت باز تکلیف متوجه انسان میشود اگر چه بموت
تکلیف ساقط گردد و ما در جلد دوم کلم الطیب آیات و اخبار و گفتار علماء اعلام و کتب مؤلفه در این مسئله و اشکالات وارده بر
.«1» آن و جواب آنها را متذکر شدهایم
[سوره البقرة ( 2): آیه 244 ] .... ص : 497
( وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( 244
(در راه خدا قتال کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست) وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ امر بقتال است و امر ظاهر در وجوب میباشد و فی
سبیل اللَّه یعنی در راه دین خدا و اعلاي کلمه اسلام و ترویج شعائر الهی و دفع اعداء دین بقصد اطاعت و تقرب بخدا، و این همان
جهاد است که یکی از فروع مهمه دین بوده و آیات و اخبار در فضیلت و اهمیت آن بسیار است.
مانند آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَ هُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّۀَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ، الی قوله تعالی،
و غیر «3» و آیه شریفه وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَۀً «2» وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
اینها از آیات دیگر.
و در وسائل از حضرت صادق علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود
(للجنّۀ باب یقال له باب المجاهدین الحدیث)
» و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود
الجهاد افضل الاشیاء بعد الفرائض
و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود «
(فان الجهاد باب من ابواب 1- صفحه 237 الی آخر المجلد
-2 سوره توبه آیه 112
98 - -3 سوره نساء آیه 97
ص: 498
الجنّۀ فتحه اللَّه لخاصۀ اولیائه الحدیث)
و غیر اینها از اخبار دیگر که در وسائل و مستدرك و غیره روایت کردهاند.
.«1» و اشکالاتی که بر این مسئله از طرف بعضی از معاندین وارد شده قبلا متذکر شده و پاسخ دادهایم
و احکام جهاد و فروع مربوطه بآن نیز در کتب فقهیه مسطور است.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ بدانید که خداوند بآنچه میگویید شنوا و بآنچه میکنید داناست.
[سوره البقرة ( 2): آیه 245 ] .... ص : 498
( مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 245
(کیست آنکه بخدا قرض نیکو دهد تا خداوند براي او دو چندان کند دو چندانهاي بسیار، و خدا میگیرد و فراخی میدهد و بسوي او
بازگشت میکنید) مَنْ ذَا الَّذِي یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَ ناً خداوند تبارك و تعالی براي ترغیب و تحریص مؤمنین بانفاق در راه خدا در
صفحه 254 از 266
این آیه مبارکه آن را بقرض دادن بخدا تعبیر فرموده و این معنی جمیع انفاقات واجبه و مستحبه را که در شریعت مطهره اسلام مقرر
شده شامل میگردد مانند زکاة و خمس و نفقه واجب النفقه و صدقه مستحبه وصله رحم و احسان بفقراء و ایتام و سادات و اعلاء
کلمه دین و مصارف حج و زیارات و سوگواري خاندان عصمت و طهارت و اعانت باهل علم و نشر کتب علمیه و سایر مصارف
415 - خیریه که هر یک در حد خود عبادتی بزرگ و داراي 1- در همین مجلد صفحه 412
ص: 499
نسبت باکثر آنها بسطی دادهایم. «1» مثوبات بسیار است و ما در ذیل آیه شریفه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ
و تعبیراتی که در این آیه فرموده و ذیلا بآنها اشاره میشود همه از باب لطف و عنایت بمؤمنین و ترغیب و تشویق باین امر عظیم
است:
-1 این انفاقات را بعنوان قرض بخدا تعبیر فرموده به اینکه او غنی بالذات است و هیچگونه احتیاجی بکسی ندارد.
-2 بقرض حسن تعبیر نمود و براي قرض حسن چند معنی ذکر نمودهاند قرض بدون رباء، قرض بدون من و اذي، قرض از مال
حلال، ولی ظاهرا مراد قرضی است که از روي خلوص نیت و تقرب یافتن باو باشد.
است که ضعف بمعنی دو چندان است یعنی این قرض را ما دو برابر رد میکنیم. « فیضاعفه » -3 جمله
یعنی هر ضعف از آن را نیز مضاعف میکنیم، دو برابر را چهار برابر و چهار برابر را هشت برابر و هشت برابر « اضعافا کثیرة » -4 کلمه
را شانزده برابر و هکذا الی ما شاء اللَّه عوض عنایت میکند، و چون معین نفرموده که این پاداش در دنیا یا در آخرت است بمقتضاي
اطلاق، شامل هر دو میشود.
5 و 6- جمله وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُ طُ یعنی قبض و بسط بدست او است و ممکن است مراد از قبض گرفتن نعمت و از بسط اعطاء آن
باشد یعنی نعمی که در اختیار شماست خدا بشما عطا فرموده و اگر بخواهد از شما میگیرد و ممکن است مراد از قبض، گرفتن
صدقات باشد یعنی خداوند انفاقات شما را بدست خود میگیرد اشاره به اینکه بحساب خود محسوب میدارد چنانچه در باب صدقات
240 - این معنی در اخبار وارد شده و مراد از بسط، عوض دادن باشد یعنی خدا است که باضعاف 1- مجلد اول ص 210
ص: 500
کثیرة و مضاعفه انفاقات شما را عوض میدهد.
-7 جمله وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ بازگشت شما بسوي اوست و از عنایات کامله و نعم دائمه او برخوردار خواهید شد و از اخباري که در
تفسیر برهان در ذیل این آیه روایت کرده سه مطلب استفاده میشود:
-1 مورد آیه بصله امام تفسیر شده و معلوم است که این معنی اظهر مصادیق آیه است و منافی با عموم و اطلاق آن نیست.
-2 لفظ کثیره را بما لا تحصی تفسیر نمودهاند یعنی عنایات الهیه که شامل اهل انفاق میشود بی حدّ و حصر است.
-3 قبض و بسط را بمنع و اعطاء تفسیر نمودهاند یعنی بمقتضاي حکمت بعضی را از بعضی نعم منع نموده و ببعضی عطا میفرماید و
این تفسیر براي ترغیب در انفاق است که اگر انفاق کنند مورد بسط الهی و زیادتی نعمت او میشوند و اگر ترك انفاق کنند مورد
قبض نعمت و از دست دادن آن میگردند زیرا فقر و غنا و عطا و منع بدست اوست و هر که در راه او بذل و بخشش کند باضعاف
مضاعف باو عطا میکند و هر که بخل ورزد نعمت را از او میگیرد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 246 ] .... ص : 500
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَ یْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ
الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ
صفحه 255 از 266
( عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ( 246
(آیا ندیدي گروهی از بنی اسرائیل را بعد از موسی وقتی که گفتند به پیغمبرشان براي ما پادشاهی برانگیزان تا در راه خدا قتال
کنیم، پیغمبر گفت آیا اگر ص: 501
قتال بر شما واجب شود امید نمیرود که قتال کنید؟ گفتند چگونه میشود که ما در راه خدا قتال نکنیم و حال آنکه از خانهها و
اولادمان بیرون شدهایم، پس چون قتال بر آنها فرض شد جز کمی از آنان رو گردانیده و اعراض نمودند و خدا بستمکاران داناست)
کلمات مفسرین در شرح این آیات چون مستند بمدرك معتبري نیست از ذکر آن خود داري میشود ولی بالغ بر هیجده حدیث در
تفسیر مجمع البیان و برهان از کافی و تفسیر علی بن ابراهیم و صدوق و تفسیر عیاشی و احتجاج طبرسی نقل کردهاند که چون ذکر
آنها موجب تطویل میشود، ما در ذیل تفسیر جملات آیات آنچه مستفاد از این اخبار است بآن اشاره میکنیم.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ چنانچه گذشت الم تر بمعنی الم تعلم است و ملاء بمعنی جماعت اشراف و بزرگان قوم است و
بنی اسرائیل دوازده سبط از دوازده اولاد یعقوبند.
مِنْ بَعْدِ مُوسی این گروه از بنی اسرائیل بعد از موسی بودند زیرا بعد از وفات موسی بنی اسرائیل شرارت ورزیدند و از اطاعت اوامر
الهی سر پیچیدند و خداوند جالوت که از قبطیان بود بر آنها مسلط فرمود و وي آنها را از دیارشان بیرون نمود و زنهاي آنها را
بکنیزي و بچههاي آنها را بغلامی گرفتند و شرح شرارتهاي یهود و سرپیچی آنها را از دستور خدا در کلم الطیب در ذیل قطع تواتر
إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ طبق اخبار وارده آن پیغمبر ارمیاء بوده که بنی اسرائیل «1» تورات متذکر شدهایم
در اثر فشاري که از طرف بیگانگان متوجه آنان شده بود از او خواستند که از خدا بخواهد پادشاه مقتدري براي 1- مجلد اول ص
274 -262
ص: 502
آنها برگزیند تا گرد او جمع شده و با جالوت و لشگریان او قتال کنند و شرّ آنها را از خود دفع نمایند.
قالَ هَلْ عَسَ یْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا عسی از افعال مقاربۀ و براي ترجی و امید است چه نسبت بامر مکروه باشد یا نسبت
و اینجا نسبت بامر «1» بامر مطلوب مانند آیه شریفه عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ
نامطلوب است که مخالفت از قتال باشد یعنی آیا تصور نمیرود که اگر بر شما قتال واجب شود مخالفت کنید چنانچه سایر اوامر
الهی را مخالفت نمودید و کتب بمعنی فرض و وجوب است چنانچه در کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ و نحو آن گذشت، و حاصل جمله
اینست که اعمال و رفتار شما مایه امیدواري نیست که اگر جهاد بر شما فرض شود اطاعت کنید و مخالفت ننمائید.
قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا در جواب آن پیغمبر گفتند چه چیز باعث این میشود که ما قتال
نکنیم با اینهمه فشار و ظلمی که بما وارد شده و ما را از بلاد خود بیرون کردهاند و بچههاي ما را از ما گرفته و بین ما و آنها جدایی
انداختهاند.
فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ چون قتال بر آنها واجب شد اعراض نموده و مخالفت کردند جز عده قلیلی از آنها که در
حدیث مروي از قمی دارد که آن عده شصت هزار نفر بودند.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ خداوند بستمکاران یعنی آنهایی که مخالفت از جهاد نمودند آگاه است و تعبیر از مخالفین قتال بظالمین براي
اینست که آنها هم ظلم بنفس نمودند چون خود را بواسطه مخالفت امر خدا و معصیت او در معرض عقوبت 1- سوره بقره آیه 213
ص: 503
قرار دادند و هم ظلم بدیگران، زیرا مخالفت آنها از قتال سبب ضعف آن عده قلیل بود و هم ظلم بدین زیرا در اعلاء کلمه دین
سستی نموده و سبب ضعف آن شدند
صفحه 256 از 266
[سوره البقرة ( 2): آیه 247 ] .... ص : 503
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَۀً مِنَ الْمالِ
( قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَۀً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ ( 247
(و پیغمبرشان مر ایشان را گفت که خداوند طالوت را بر شما پادشاه برگزید گفتند چگونه براي او بر ما پادشاهی باشد و حال آنکه
ما بپادشاهی از او سزاوارتریم و فراخی مال باو داده نشده، پیغمبر گفت همانا خدا او را بر شما برگزید و وسعت در علم و جسم باو
فزونی داد و خدا پادشاهیش را بهر که بخواهد میدهد و خداوند محیط و داناست) وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً
چنین تقاضایی نمودند او بایشان گفت که خداوند طالوت را براي شما پادشاه قرار «1» بعد از آنکه بنی اسرائیل از پیغمبرشان ارمیا
داد و طالوت مردي فقیر و داراي شغل سقائی و از اولاد بنیامین بود ولی اعلم بنی اسرائیل و اشجع آنها بود.
قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ با اینکه بنی اسرائیل خودشان از پیغمبرشان خواسته بودند که پادشاهی براي
-1 و در مجمع البیان و روایتی در بحار « لهم » آنها تعیین کند و پیغمبرشان فرمود که خداوند طالوت را براي شما برگزید و با کلمه
از حضرت باقر (ع) آن پیغمبر را اشموئیل ذکر کرده که بعربی اسمعیل است و در عهدین بلفظ صموئیل یافت میشود.
ص: 504
که دلالت بر نفع میکند این مطلب را بیان فرمود یعنی سلطنت طالوت بنفع شما است، ولی آنها اعتراض نموده و وي را لایق
پادشاهی ندانسته و با کلمه (علینا) که دال بر ضرر است این معنی را اظهار کردند و این اولین مخالفتی بود که از آنها در این باره
صادر شد، چون خیال میکردند سلطنت باید در بیت یوسف، و سلطان شخص متمکن و ثروتمند و داراي اسم و عنوان باشد چنانچه
یهود زمان پیغمبر اسلام توهم کرده بودند که پیغمبري که در کتب آنها بوي بشارت داده شده باید از بنی اسرائیل باشد و چون
دیدند از بنی اسمعیل است مخالفت نمودند از اینجهت گفتند چگونه براي طالوت سلطنتی بر ما باشد و حال آنکه ما بپادشاهی
سزاوارتر از اوئیم، زیرا داراي ثروت و مکنت و اسم و عنوان و از بیت پادشاهی میباشیم.
وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَۀً مِنَ الْمالِ و طالوت وسعت در مال باو داده نشده و مرد فقیر و تهی دست است.
قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْ طَفاهُ عَلَیْکُمْ پیغمبرشان گفت که او را خدا برگزیده است و کسی را که خدا انتخاب کند البته شایسته و لایق است و
خداوند حکیم شخص نالایق را اختیار نمیفرماید.
اگر مال ندارد خداوند دو چیز باو عنایت فرموده که بواسطه آن دو بر شما برتري دارد و لایق مقام « وَ زادَهُ بَسْطَۀً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ »
پادشاهی و تدبیر امور است یکی علم که بواسطه آن سیاست و مملکت داري و تدبیر امور کشوري و لشگري را میتواند بکند و
دیگر بسطه در جسم یعنی قدرت و قوت و شجاعت که لازمه پیشوایی و سلطنت است.
وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ و خدا پادشاهیش بهر که بخواهد میدهد اشاره به اینکه شما در مقابل امر و قضاء الهی باید تسلیم باشید و
از خود اظهار نظر ص: 505
وَ اللَّهُ «1» کنید چنانچه در آیه دیگر میفرماید وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَۀٍ إِذا قَ َ ض ی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ
واسِعٌ عَلِیمٌ و خداوند واسع است یعنی محیط بجمیع عوالم و همه اشیاء است و علم و قدرت و رحمتش بر همه چیز احاطه دارد
چنانچه میفرماید.
مغفرت و آمرزش او وسیع است و همه گناهان را «3» و نیز میفرماید وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَۀً وَ عِلْماً «2» وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً
و بالجمله واسع بر چیزي گفته میشود که حد و انتهاء نداشته باشد و صفات «4» شامل میشود چنانچه میفرماید إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ
خداوند همه غیر محدود و غیر متناهی است.
صفحه 257 از 266
و علیم است یعنی بحکم و مصالح امور دانا است و شایستگی و لیاقت هر کس را میداند.
و از این آیه چند نکته استفاده میشود:
-1 چنانچه انتخاب پیغمبر با خداست تعیین پادشاه و مدبّر امور کشوري و لشکري هم باید بانتخاب او باشد و مردم نمیتوانند اجتماع
نموده و برأي خود کسی را انتخاب نمایند و این اساس مذهب اهل تسنن را باطل میکند که خلافت را بانتخاب مردم و اجماع امّت
میدانند و همچنین سلطنت بنی امیه و بنی عباسی و سایر سلاطین جور را که بقهر و غلبه و زور و حیل و تزویر بر مردم مسلط شدند
باطل میسازد و ادله ایکه بر وجوب اطاعت اولی الامر است شامل اینها نیست بلکه اطاعت آنها اعانت بظلم و رکون بظالم است.
-2 در موضوع سلطنت و ریاست عامه مال و جاه و عنوان مدخلیت ندارد بلکه شرط اساسی آن دو چیز است یکی اعلمیت که از
همه افراد رعیت علم او بیشتر و 1- سوره احزاب آیه 36
-2 سوره انعام آیه 80
[.....] -3 سوره مؤمن آیه 7
-4 سوره النجم آیه 33
ص: 506
و بتدبیر امور آگاهتر و واردتر باشد، و دیگري شجاعت که ترس و ملاحظه و محافظهکاري در اجراء قانون و مجازات جنایت کاران
نداشته باشد.
و اینهم دلیل دیگري بر بطلان خلافت خلفاي جور است که هم از علم بیبهره و هم از شجاعت و سایر کمالات عاري بودند.
-3 این توهمی که بنی اسرائیل میکردند که باید نبوت در اولاد لاوي یکی از پسران یعقوب و سلطنت در اولاد یوسف پسر دیگر او
باشد توهم باطل است زیرا طالوت که خدا او را بپادشاهی برگزید نه از اولاد لاوي و نه از اولاد یوسف بود بلکه از اولاد بنیامین
برادر یوسف بود و همچنین توهم اینکه نبوت و سلطنت در یک خانواده جمع نمیشود و باید از هم جدا باشد نیز باطل است، زیرا
داود هم مقام نبوت و هم مقام پادشاهی داشت.
[سوره البقرة ( 2): آیه 248 ] .... ص : 506
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَۀَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَ کِینَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّۀٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَۀُ إِنَّ فِی
( ذلِکَ لَآیَۀً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 248
(و پیغمبرشان بایشان گفت بدرستی که نشانه پادشاهی او اینست که میآید شما را تابوت در حالی که در او آرامشی است از جانب
پروردگارتان، و بقیه از آنچه آل موسی و آل هارون واگذاردند، و حال آنکه ملائکه آن را حمل میکنند بدرستی که در این امر
نشانه براي شماست اگر مؤمن باشید) وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَۀَ مُلْکِهِ مستفاد از آیه قبل و این آیه میشود بنی اسرائیل قبول نکردند که
پادشاهی طالوت از جانب پروردگار باشد و گویا مطالبه دلیل نمودند، لذا پیغمبرشان فرمود نشانه پادشاهی او و دلیل اینکه طالوت از
جانب پروردگار ملک باو عطا شده این نشانه است. ص: 507
أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ که میآید شما را تابوت، و تابوت صندوقی بوده که ودایع انبیاء در آن بوده و آنچه در اخبار ذکر فرمودهاند مثل
خبري که از حضرت کاظم علیه السّلام روایت شده که عصاي موسی در آن بود و یا خبري که از حضرت باقر علیه السّلام روایت
شده که شکستههاي الواح تورات در آن بوده و نحو اینها، منافات با عموم ودایع ندارد از آن طرف هم دلیلی نداریم که بگوئیم
استفاده « یأتیکم » جمیع ودایع انبیاء در آن بوده بلکه آنچه مستفاد از اخبار است پاره از ودایع انبیاء در آن بوده است و از جمله
میشود که تابوت در نزد بنی اسرائیل نبوده که خبر میدهد که نزد شما میآید با اینکه از ودایع بوده و باید در نزد آنها باشد ولی چون
صفحه 258 از 266
بنی اسرائیل شرارت ورزیدند و بشرك و بت پرستی گرائیدند و بتابوت و سایر مقدسات دینی استخفاف نمودند خداوند عمالقه را
بر آنها مسلّط نموده بسیاري از آنها را کشتند و اموال آنها را غارت نموده و من جمله تابوت را هم بردند و هنگامی که طالوت
بپادشاهی منصوب شد براي اثبات سلطنت او ملائکه مأمور شدند که آن تابوت را نزد بنی اسرائیل بیاورند و این معجزه از جانب آن
پیغمبر بود براي اثبات اینکه طالوت منصوب از جانب پروردگار است چنانچه این معنی مستفاد از اخبار مرویه از کافی و مجمع و
غیره است.
فِیهِ سَ کِینَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ سکینه اسم مصدر از سکون است مانند بقیه و قضیه و عزیمۀ و نحو اینها یعنی در تابوت چیزي است که موجب
سکونت نفس و قوت قلب و ثبات قدم و غلبه بر اعداء دین میشود مانند قرآن و حرزهاي مأثوره که نزد مؤمن باعث حفظ او و قوه
قلب و ثبات قدم او میگردد.
وَ بَقِیَّۀٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تعبیر ببقیه دلیل بر اینست که تمام ما ترك آل موسی و آل هارون نبوده بلکه بسیاري از
آنها مفقود شده و از بین رفته بوده مانند الواح تورات و سایر کتب انبیاء چنانچه مکرر این مطلب را تذکر دادهایم أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 508
بلکه طبق اخبار بعضی شکستههاي الواح تورات و عصاي موسی و درع موسی و امثال اینها در آن بوده و ممکن است مراد از بقیه
بقیه از علم باشد.
تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَۀُ ملائکه آن تابوت را حمل میکنند و این خود معجزه دیگري بر اثبات حقانیت طالوت بوده.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ تعبیر بآیه با اینکه آیات و نشانههاي متعددي بوده است از جهت مجموع من حیث المجموع
است چنانچه قرآن یک آیت است و هر سوره و آیۀ او نیز آیت و معجزه مستقله است یعنی در این نشانههایی براي پادشاهی طالوت
قرار دادیم دلیلی است بر اینکه او از جانب خدا منصوب است اگر شما اهل ایمان باشید چه غیر مؤمن و کسی که قابل هدایت نباشد
اگر هزار معجزه براي او اقامه شود باز راه انکار را پیش میگیرد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 249 ] .... ص : 508
فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَۀً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا
مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَۀَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ
( فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ غَلَبَتْ فِئَۀً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ( 249
(پس هنگامی که طالوت با لشگریانش حرکت نمودند طالوت گفت خداوند شما را بنهري امتحان کننده است پس هر که از آن
نهر بیاشامد از من نیست و هر که از آن نخورد او از منست مگر کسی که کفی از آب بیاشامد پس از آن نهر جز اندکی همه
آشامیدند، و هنگامی که طالوت و کسانی که ایمان آورده بودند از آن نهر گذشتند آنهایی که مخالفت نموده بودند گفتند ما را
امروز طاقت جنگ با جالوت ص: 509
و لشگریانش، نیست و آنها که یقین داشتند که ملاقات کننده ثواب الهی هستند گفتند چه بسیار لشگر کمی که بر لشگر بسیاري
باذن خدا فیروز شدهاند و خدا با صبر کنندگان است).
فَلَمَّا فَ َ ص لَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ فصل بمعناي قطع است یعنی وقتی که طالوت لشگریانش را از لشگرگاه جدا نمود و بیرون آورد و یا
بمعنی قطع طریق و سیر است یعنی وقتی طالوت با لشگریانش قطع طریق و طی مسافت نمودند و این بعد از آن بود که بنی اسرائیل
آیات و نشانههاي حقانیت سلطنت طالوت را مشاهده نموده و او را بپادشاهی پذیرفته و بهمراه او براي جنگ با عمالقه حرکت
نمودند خداوند امتحان دیگري از آنها نمود.
صفحه 259 از 266
قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ طالوت گفت که خداوند شما را بنهري امتحان میفرماید، ابتلاء بمعنی اختبار و امتحان است و نهر بمعنی
رودخانه، و بعضی گفتند آن رود بین اردن و فلسطین بوده و بعضی گفتند رود فلسطین بوده ولی در اخبار تعیین نشده.
فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی و آن امتحان این بود که هر که از آن نهر بیاشامد از من نیست یعنی از یاران و اصحاب واقعی من نمیباشد
و شرب از نهر مراد شرب از آب نهر است مانند (فاسئل القریۀ) یعنی فاسئل اهل القریۀ، و مانند جري المیزاب یعنی جري ماء
المیزاب.
وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی طعم اطلاق برخوردن و آشامیدن هر دو میشود و در اینجا مراد آشامیدن است یعنی هر که از آب آن نهر
نخورد از من است یعنی از یاران خاص من است و البته مراد بیش از یک غرفه و کف دست است زیرا یک غرفه را استثناء نموده
چنانچه میفرماید:
إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَۀً بِیَدِهِ اغتراف آب بمشت برگرفتن باشد و غرفۀ یک ص: 510
مشت از آب است و این استثناء از جمله قبل فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی میباشد یعنی خوردن یک مشت از آب مانعی ندارد.
فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ یعنی جز کمی از آنها زائد بر یک مشت آب آشامیدند که طبق خبر مروي از حضرت رضا (ع) عده آنهایی
که با طالوت بودند شصت هزار نفر بود و در این امتحان بمقتضاي حدیث مروي از حضرت صادق (ع) همه مخالفت نمودند جز
عده کمی از آنها که سیصد و سیزده نفر بعدد اصحاب بدر بودند.
فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ یعنی وقتی طالوت و مؤمنین با او از نهر عبور کردند بعضی گفتند مراد از الَّذِینَ آمَنُوا خصوص آن
عده قلیل یعنی سیصد و سیزده نفرند که اطاعت نمودند ولی بقیه جزء مؤمنین نبوده و از نهر عبور ننمودند ولی این درست نیست
بلکه مراد از الذین امنوا همه آنها میباشند و همه از نهر عبور نمودند لکن آنها که مخالفت نمودند ایمانشان باندازه ایمان آن عده
قالُوا لا طاقَۀَ » قلیل نبود و دلیل بر اینکه همه از نهر عبور نمودند علاوه بر حدیث مروي از کافی از ابی بصیر از حضرت باقر (ع) جمله
میباشد که مسلما این گفتار همان کسانی است که در شرب از نهر مخالفت نموده و بیش از یک غرفه « لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ
آشامیدند گفتند ما را طاقت جنگ با جالوت و لشگر انبوه او نیست و جالوت سلطان جابري از عمالقه بود که مردان بنی اسرائیل را
کشته و زنهاي آنها را اسیر و اطفال آنها را دستگیر نموده بودند و اینان از اولاد عملیق از نوادههاي سام پسر نوح بودند که در روي
زمین بسیار فساد نمودند و اینان از بقایاي عاد قوم هود بوده و حضرت ابراهیم نیز با آنها جنگ نمود و تا زمان داود بودند.
قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ مراد آن سیصد و سیزده نفرند که در ص: 511
ایمان ثابت و راسخ بودند و ظنّ در اینجا بمعنی یقین است چنانچه در آیات دیگري نیز باین معنی اطلاق شده مانند آیه أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ
لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ و آیه فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها و آیه الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و ملاقات خدا بمعنی حضور در موقف حساب و ملاقات
رحمت و ثواب اوست آنهایی که یقین داشتند این مجاهده در راه حق است و بفتح و پیروزي خاتمه مییابد و اگر بشهادت و کشته
شدن در راه خدا هم نائل شوند مشمول فیوضات و مثوبات خدا در موقف حساب و قیامت خواهند گردید.
کَمْ مِنْ فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ غَلَبَتْ فِئَۀً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ چه بسیار لشگرهاي اندك که بر لشگرهاي انبوه بمشیت حق غالب شدهاند یعنی ما هم که
اندکیم بمشیت حق بر لشگر جالوت که انبوهند فیروز خواهیم شد.
وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ و خداوند کسانی را که در راه او استقامت و ثبات بورزند یاري خواهد فرمود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 250 ] .... ص : 511
( وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ ( 250
(و هنگامی که لشگر طالوت در مقابل جالوت و لشگریانش ظاهر شدند گفتند پروردگار ما بر دلهاي ما بردباري و شکیبایی و
صفحه 260 از 266
استقامت بریز و قدمهاي ما را ثابت بدار و ما را بر گروه کافران یاري فرماي) وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ برز بمعنی ظهر است
و مراد در اینجا ظهور در میدان حرب است چنانچه جنگ را مبارزه و جنگجو «1» چنانچه در آیه دیگر میفرماید وَ تَرَي الْأَرْضَ بارِزَةً
را مبارز گویند یعنی وقتی طالوت و اصحابش 1- سوره کهف آیه 45
ص: 512
در میدان حرب مقابل جالوت و لشگرش قرار گرفته آماده جنگ شدند.
قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً افراغ بمعنی خالی کردن ظرف از آب و نحو آن است و بمعنی صبّ و ریختن است مانند آیه شریفه:
یعنی قلب ما را از شوائب اوهام و ترس خالی کن و صبر و بردباري در آن بریز. «1» أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً
وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا و قدمهاي ما را تا آخرین مراحل جنگ ثابت و استوار بدار وَ انْصُ رْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ نصرت خود را شامل حال ما
فرما تا در جهاد پیشرفت نموده و بر قوم کافرین یعنی جالوت و جنودش غالب گردیم.
[سوره البقرة ( 2): آیه 251 ] .... ص : 512
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَ ۀَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَ دَتِ
( الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ ( 251
(پس باذن خدا لشگر طالوت جنود جالوت را شکست دادند و داود جالوت را کشت و خدا پادشاهی و حکمت باو عطا فرمود و از
آنچه میخواست باو تعلیم داد و اگر دفع کردن خدا بعضی از مردم را ببعض دیگر نبود البته زمین تباه میشد ولی خدا داراي بخشش
نسبت بجهانیان است) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ هزم را در مجمع البیان بدفع تفسیر کرده و در مجمع البحرین بکسر یعنی شکستن معنی
نموده و ظاهر این است که هزم بمعنی شکست دادن یعنی از بین بردن و هلاك نمودن باشد یعنی جنود جالوت را از بین برده و
هلاك نمودند و البته این کار باذن و مشیت الهی بود و اگر اراده حق تبارك و تعالی نبود تحقق نمییافت چنانچه در آیه دیگر
میفرماید: 1- سوره کهف آیه 95
ص: 513
وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ و داود که جزو لشگریان طالوت بود جالوت را «1» ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَۀٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَ ۀً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ
کشت در جلد پنجم بحار صفحه 329 حدیث مفصلی از کافی از حضرت صادق علیه السّلام درباره انبیاء بنی اسرائیل از زمان موسی
تا مسیح و جهاد آنان را با دشمن دین ذکر میکند و چون حدیث بسیار مفصلی است آنچه راجع بداود است بطور اختصار متذکر
میشویم.
مینویسد داود پسر ایشا بود و ایشا چهار پسر داشت و در روایت قمی و مجمع است که ایشان ده پسر داشت و شبان گوسفندان بود و
داود از همه آنها کوچکتر بود و ایشا همه پسران را در لشگر طالوت روانه جنگ نمود و داود را براي رعایت گوسفندان گذارد. و
سپس آذوقه تهیه نموده و بوسیله داود براي پسرانش فرستاد و خداوند به پیغمبر آن زمان وحی فرستاد که هر که درع موسی بر
قامتش راست آید قاتل جالوت است، و درع موسی بر قامت احدي راست نیامد تا موقعی که داود براي حمل آذوقه حرکت میکرد
در اثناي راه بقطعه سنگی برخورد آن سنگ صدا کرد اي داود مرا بردار که من قاتل جالوت هستم و در روایت قمی دارد که سه
قطعه سنگ او را ندا دادند، داود آنها را برداشته در مخلات (چنته توبره) خود گذاشت موقعی که بلشگر طالوت رسید بدو گفت
من قاتل جالوتم گفت ترا چه نیرو و شجاعتی است؟ داود گفت موقعی که شیر حمله کند و یکی از گوسفندان مرا برباید آن شیر را
گرفته گوسفند را از دهان او میگیرم، پس درع موسی را آورده بر او پوشاندند، بقامتش راست آمد، او را روانه میدان جنگ نمودند
داود یکی از سنگها را در میمنه لشگر جالوت انداخته و آنها را متفرق ساخت و دیگري را در میسره انداخته و آنان را متفرق نمود و
صفحه 261 از 266
سنگ سوم را به پیشانی 1- سوره حشر آیه 5
ص: 514
جالوت زده و او را هلاك گردانید، سپس بنی اسرائیل او را بسلطنت انتخاب نمودند وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَۀَ خداوند باو یعنی
داود پادشاهی و سلطنت و حکمت یعنی نبوت و رسالت عنایت فرمود.
وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ زبور را باو تعلیم داده و بر او نازل فرموده و آهن را بدست او نرم ساخت تا از آن زره بسازد و لحن خوش باو
و نیز میفرماید وَ «1» عنایت فرمود که جبال و طیور با او تسبیح میگفتند چنانچه میفرماید یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَ دَتِ الْأَرْضُ دفع عبارت از جلوگیري چیزیست که در مقام تحقق و «2» آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً
ثبوت است و رفع از بین بردن چیزي است بعد از آنکه محقق و ثابت شده است.
و در معنی این جمله سه احتمال است: اول ظاهر آیه که مناسب مورد و سیاق آیات است و آن اینست که افراد ظالمی که در روي
زمین از کفار و جبابره و فراعنه استیلاء پیدا میکنند اگر در روي زمین بمانند هر آینه فساد و ستمگري آنها زمین و اهل زمین را از
بین میبرد لذا خداوند بواسطه حفظ نظام عالم و بقاء بنی آدم افراد دیگري را بر آنها مسلط میکند تا آنها را هلاك نموده و از فساد
آنان جلوگیري نمایند چنانچه طالوت و داود و یارانشان جالوت و لشگر او را منهزم نموده و از افساد آنان جلوگیري نمودند.
دوم بواسطه وجود افراد با ایمان و صالح و متقی و اطفال بیگناه رفع بلیات از عموم مردم مینمایند که اگر آنها نبودند همه اهل
» زمین هلاك میشدند چنانچه در مجمع و غیره از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کردهاند که فرمود
لولا شیوخ رکع و صبیان رضع و بهائم رتع لصب علیکم العذاب صبّا
و در نسخه بجاي شیوخ عباد نقل شده است 1- سوره سبأ آیه 10 «
-2 سوره نساء آیه 161
ص: 515
» و همچنین از جابر از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کردهاند که فرمود
ان اللَّه یصلح بصلاح الرجل المسلم ولده و ولد ولده و اهل دویرته و دویرات حوله و لا یزالون فی حفظ اللَّه ما دام فیهم
» و همچنین حدیثی که در مجمع از جمیل از حضرت صادق روایت کرده که فرمود «
ان اللَّه یدفع بمن یصلی من شیعتنا عمن لا یصلّی منهم و لو اجتمعوا علی ترك الصلاة لهلکوا و ان اللَّه لیدفع بمن یزکی من شیعتنا
عمن لا یزکی و لو اجتمعوا علی ترك الزکاة لهلکوا و ان اللَّه یدفع بمن یحج من شیعتنا عمن لا یحج منهم و لو اجتمعوا علی ترك
.« الحج لهلکوا
و بر طبق این مضمون اخبار بسیاري در برهان نقل کرده و آیه شریفه را بر این معنی حمل نمودهاند و این تفسیر اگر چه خلاف ظاهر
است ولی چون از مصادر وحی و ائمه هدي رسیده لازم الاخذ است.
سوم خداوند بواسطه سلاطین و امراء جلوگیري از فساد مردمان بیباك و شهوت پرست و جنایتکار میکند و انتظام اجتماع بواسطه
» آنها بر قرار میسازد چنانچه در مجمع البیان نقل کرده
ما نزع اللَّه بالسلطان اکثر مما نزع بالقرآن لانّ من یمتنع عن الفساد لخوف السلطان اکثر ممن یمتنع منه لاجل الوعد و الوعید الذي فی
القرآن
ولی ظاهر آیه مناسب همان احتمال اول است اگر چه آن دو معنی فی حد نفسه صحیح و درست است. «
و لکن اللَّه ذو فضل علی العالمین »
خداوند بواسطه تفضل بر جهانیان دفع فساد را از روي زمین میفرماید. «
صفحه 262 از 266
ص: 516
[سوره البقرة ( 2): آیه 252 ] .... ص : 516
اشاره
( تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ( 252
اشاره بمطالبی است که در آیات « تلک » اینها آیات خداست که از روي حقیقت بر تو تلاوت نمود و محققا تو از فرستادگان هستی
قبل گذشت از احیاء موتی و غلبه فئه قلیله بر فئه کثیره و بسلطنت رسیدن افراد گم نام و غیره یعنی اینها نشانههاي قدرت و عظمت
اشاره « بالحق » پروردگار است و تلاوت از تلو است یعنی از پی یکدیگر خواندن یعنی آنها را پی در پی بر تو نازل فرمودیم و
بحقیت و مطابق واقع بودن آنهاست.
وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ و تو از جانب خدا فرستاده شدي که براي مردم این آیات را تلاوت فرمایی.
تمّ بعون اللَّه تعالی المجلد الثانی من التفسیر المسمّی باطیب البیان فی آخر الصفر من العام 1386 القمري الهجري پایان جزو دویم
قرآن و جلد دویم اطیب البیان ص: 517
تنبیه
چنانچه در مقدمه مفصلا بیان شده در این تفسیر از اموري صرف نظر نمودیم بر خلاف نوع کتب تفاسیر.
-1 اختلاف قراآت زیرا غیر از سیاهی قرآن سایر قراآت مدرك معتبري ندارد چنانچه در گفتار چهارم مقدمه بیان شده 2- مراعات
نظم سور و آیات زیرا مسلما قرآن باین ترتیب نازل نشده مگر بعض سور و بعض آیات که شدت مناسبت دارد.
-3 تفسیرات مفسرین که بر خلاف ظواهر آیات است و مدرك معتبري از اهل بیت عصمت و طهارت ندارد چون تفسیر برأي است
و در اخبار معتبره نهی شده از نقل آن خود داري کردیم چنانچه در گفتار سیم مقدمۀ مفصلا بیان شده 4- آیاتی که از ظواهر آن
نمیتوان تعیین مراد نمود و خبر معتبري هم از معصوم نداریم علم آن را محول نمودیم باهل آن لانهم ادري بما فی البیت.
-5 شأن نزول آیات اگر مدرك معتبري از معصوم نداریم تخرص بغیب است نسأل اللَّه ان یعصمنا من الخطاء و الزلل و ان یجعل
ذلک ذخیرة لمعادنا بحق محمد و اله صلّی اللَّه علیه و آله و الحمد للَّه